هیچ... :)

ای که مرا خوانده ای! راه نشانم بده...

هیچ... :)

ای که مرا خوانده ای! راه نشانم بده...

هیچ... :)

گویند چرا تو دل بِدیشان دادی؟
والله که من ندادم؛ ایشان بردند!
# ابوسعید_ابوالخیر

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

بسم رب الشهدا

قبل تر ها یک جایی خوانده بودم:

"راه رسیدن همین است، کافیست انار دلت ترک بخورد" آن موقع از این جمله خوشم آمد اما خیلی خوب نفهمیدمش! گذشت و گذشت تا اسفند1397.. ثبت نام سفر راهیان نور برای اولین بار.. 21 اسفند با دوستانِ جان راهی شدیم... فکه و هویزه و شلمچه و طلائیه و اروند و کرخه... همه شان بینهایت دوست داشتنی بودند.. عجیب، بوی آسمان میدادند.. اما فکه برای من چیز دیگری بود...فکه و قتلگاه شهیدآوینی اش...فکه و کانال کمیل_قتلگاه شهید ابراهیم هادی و یاران_ و حنظله اش و فکه معراج بهترین انسانها... در فکه بود که انارِ دلم ترک خورد و دانه هایش بین شن های نرم و طلایی گم شد.. آخر میدانید که رمل های فکه خاصیت "دل ربایی" دارند! شک ندارم که این خاصیت، بخاطر خون شماهاست آقا سید مرتضی... من مطمئنم؛ از همان تابلویی که چشمم به آن افتاد و دلم را برد: "چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد" فکرِ این جمله و اینکه از کیست تا همان آخرهای سفر در ذهنم بود..  در راه برگشت هر کدام اتفاقی بسته های فرهنگی سخنان شهدا را برداشتیم وقتی برگه ی داخل بسته ام را باز کردم دیدم باز همان جمله ی دلربا! اما این بار با اسمی که بالایش بود: "سید مرتضی آوینی" :

( چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد، باب جهاد اصغر بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست. )

پ.ن. امروز که این پست را میگذارم 18 فروردین است سالروز آسمانی شدن خاک فکه با خونِ سید شهیدان اهلِ قلم...

قتلگاه شهید آوینی

پ.ن2 عکس آخر گلزار شهدای هویزه (مزار شهید محمدحسین علم الهدی و 72 نفر از یارانشون اینجاست:) )

آیه 🌌🌸
۱۸ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۴۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

خبر تلخی بود.. خیلی تلخ...

از جنس طعم تلخ اشک هایی که سالها پیش در چنین روزهایی در اعماق یک چاه فرو می افتادند...


و بازهم همان قصه ی تکراری..

بازهم در مدینه مردی نبود...


و تو زکریاى 7 ساله در سالروز شهادت حضرتِ یاس، مانند على اصغرها و محسن هاى تاریخ سندى شدى بر مظلومیت على!


+ یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد...


+ البته فکرنکنم این اخبار خیلی مهم باشن همون خبر قتل خاشقچی مهمه که 24 ساعت از همه جا پخش میشد😑😑


آیه 🌌🌸
۲۰ بهمن ۹۷ ، ۱۷:۱۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

هی میخوام بیام پست بذارم و از اتفاقاتی که میفته بنویسم ولی میگم اخه اینا به چه درد بقیه میخوره؟! :// بعد بیخیال میشم و دوباره چند روز بعد حرص میخورم که چرا هی پست نمیذارم :|||

عایا امیدی بهم هست؟!!

آیه 🌌🌸
۱۷ بهمن ۹۷ ، ۱۳:۲۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

یا محمد(ص)

سلااام.

حالتون خوبه؟؟

عیدتون مبارک :)

همین اول بگم که این پستو با تصور چهره ی شطرنجی بخونین😅 چون قرار بود این پست چالش 450 درجه فارنهایت باشه و خیلی زودتر از اینا نوشته بشه ولی متاسفانه نشد که بشه! (با عرض معذرت فراوان از همدم ماه جانم که منو به چالش دعوت کرد!)

خب من خیلی فکر کردم و بنظرم اینکه بخوام بگم تاثیر گذارترین کتاب کدوم بوده خییلی سخته. از طرفی هر کتابی تاثیرات و فضای خاص خودشو داره. پس بهتره اینطور بگم که کتابایی که مینویسم، واسم جزء تاثیرگذارترین ها بودن. (هرچند اینکه کتابخوان حرفه ای نیستم هم تو این سخت بودن بی تاثیر نبوده! 😅😁)

یه سری کتاباهم هستن که تا اینجایی که خوندمشون بنظرم باید جزء همین کتابا قرار بگیرن ولی چون تمومشون نکردم ان شاءالله بعدا تو پستای دیگه راجبشون مینویسم.

مثل انسان 250 ساله، یادت باشد و...

(ترتیب اعداد به معنی ترتیب تاثیرگذاری نیست!)


1. نیمه ی پنهان ماه(شهید چمران): این کتاب خاطرات همسر لبنانی شهید چمران(غاده) از همون اوایل آشنایی با ایشون تا بعد از شهادتشون هست و به قدری واسم شیرین و دلچسب بود که با اینکه سال کنکورم بود سه بار تمومش کردم😅 این کتاب ابعاد جدیدی از زندگی این شهید بزرگ رو واسم روشن کرد.. روحیه خیییلی لطیفشون در مقابل مظلومان و زیبایی های آفرینش و روحیه ی مبارزشون در مقابل دشمن.. اینکه هم در میدان جهاد و مبارزه سرآمد بودن هم میدان علم و هنر و ادبیات.. اخلاق و رفتار و معنویتشون.. همه ی اینا باعث شد که بیشتر به نکته ی مهم "تک بعدی نبودن در زندگی" توجه کنم.

به شدت این کتابو دوست دارم و واقعا پیشنهادش میکنم. :)

(کلا سری کتاب های نیمه پنهان ماه خاطرات همسران شهدا هستن, کتاب شهید باکری رو هم خوندم و اونو هم دوست دارم)


2.سلام بر ابراهیم. توضیحات مربوط به این کتاب رو از پست همدم ماه عزیزم❤ میتونید بخونید :))




3. داستان سیستان(10 روز با رهبر) به قلم رضا امیرخانی

این کتاب گزارشی هست از سفر رهبری به استان سیستان و بلوچستان ینی سفرنامه ست درواقع. اما نه یه سفرنامه معمولی! بلکه با توصیفات و بیان خییلی جذاب :))

[آقای امیرخانی, خودشون تو این سفر بودن]

این کتاب واقعا برام دوست داشتنی بود و هست و بعد از خوندنش یه آرامش عجیب درونی بهم دست داد. و دیگه اینکه ابعاد جالبی از سفرهای استانی رهبر رو نشون میده که کمتر کسی بهش توجه میکنه و البته آقای امیرخانی با چاشنی طنز این کتاب رو خاص تر هم کردن!

این کتاب رو اصصلا از دست ندین :))




4. جانستان کابلستان

یه سفرنامه ی جذاب دیگه از اقای امیرخانی :)

که روایت سفرشون به افغانستانه، این کتاب جزء اون دسته از سفرنامه هاست که حس میکنی خودت اونجا حضور داری؛

باید بگم که متن این کتاب واقعا قوی بود! گاهی طنز بود و گاهی ادبی :) گاهی خنده مینشوند رو لبهات و گاهی یه بغض عمیق ته گلوت مینشست که حس میکردی چندین ساله همراهته!

و در یک کلام نمیشد به راحتی کتاب رو زمین گذاشت،

باعث شد به یه سری موضوعات مثل "وحدت"، "اهمیت زبان فارسی" و... خیلی بیشتر از قبل دقت کنم و با دید باز تری به این مسائل نگاه کنم.

(مخصوصا این ایام که تو هفته وحدت هستیم به شدت توصیه میشود!😄)


اگه هرکدوم از این کتاب هارو خوندین یا احیانا دارین میخونین خوشحال میشم نظرتون رو بدونم و دیگه اینکه پذیرای پیشنهاداتتون در زمینه کتاب هم هستیم! 

آیه 🌌🌸
۰۳ آذر ۹۷ ، ۰۰:۳۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

به نام حق

پیمانه

قصه را زودتر ای کاش بیان می‌کردم

قصه زیباتر از آن شد که گمان می‌کردم


برکه‌ای رود شد و موج و شد و دریا شد

با جهاز شتران کوه احد برپا شد


و از آن آینه با آینه بالا می‌رفت

دست در دست خودش یک تنه بالا می‌رفت


تا که بعثت به تکامل برسد آهسته

پیش چشم همه از دامنه بالا می‌رفت


تا شهادت بدهد عشق ولی‌الله است

پله در پله از آن مأذنه بالا می‌رفت


پیش چشم همه، دست پسر بنت اسد

بین دست پسر آمنه بالا می‌رفت


گفت: این‌بار به پایان سفر می‌گویم

"بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم"


راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است!

کهکشان‌ها نخی از وصلهء نعلین علی است!


گفت ساقی من این مرد و سبویم دستش

بگذارید که یک شمه بگویم؛ دستش


هر چه در عالم بالاست تصرف کرده

شب معراج به من سیب تعارف کرده


واژه در واژه شنیدند صدا را، اما...

گفتنی‌ها همگی گفته شد آنجا، اما...

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

تازه این اول قصه ست حکایت باقیست!

ما همه زنده برآنیم که رجعت باقیست!


رفته ساقی که قدح پرکند و برگردد

عرش را غرق تحیر کند و برگردد


دیر یا زود ولی میرسد از راه آخر!

یک نفر عین علی♥ میرسد از راه آخر!


مینویسم که شب تار سحر میگردد

یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد


سید حمیدرضا برقعی

بخشی از مثنوی تحیر


🌸🍃 عید ولایت مولامون مبارک :))

آیه 🌌🌸
۰۷ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به نام حق

از کنار گل فروشی کوچک سرخیابان عبور میکنم و چشمم به نرگس های کنار در می افتند...

یاد تو می افتم!

چشمانم نمیتوانند از نگاه کردن دست بکشند؛ اما پاهایم چرا! از راه رفتن...

.

.

با تمام وجود همه ی آرامش دنیا را وارد ریه هایم میکنم...

و دلم پر میکشد به سمت روزی که عطر نرگس همه ی دنیا را غرق آرامش کند🌠🌌


# اولین پست معطر به یاد تو :)


آیه 🌌🌸
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۶:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر